فرشاد و محمد با هم دوست هستند .فرشاد معماری و محمد پزشکی دانشگاه تهران درس میخوانند .فرشاد بسیار شیطان است و با دخترهای زیادی دوست است و به واسطه پول و زیبایی دوم به تله هیچ دختری نمیدهد ولی محمد نجیب و از خانواده معمولی است و دل به دختر دایی خود فرشته سپرده ولی هیچگاه با فرشته درمورد عشق خود صحبتی نکرده اما بزرگترها آن دو را نامزد میپندارند و محمد با این امید که فرشته نیز او را دوست دارد هیچگاه با فرشته دم از دلدادگی نمیزند .تا روزی...