که گفت:
- می خوای ل.خ.ت بشی؟
شهراد نتونست جلوی خودش رو بگیره و با لحن تندی گفت:
- نه! می خوام راحت باشم ... بخوابین لطفا!
جمشید بی حرف خوابید روی تخت و گفت:
- سالار گفته بود به هر کسی پا نمی دی ... اما باورم نمی شد دست رد به سینه منم بزنی! می دونم از خودمونی!
شهراد نشست کنارش و گفت:
- به سالار هم گفتم ... من با هر کسی رابطه بر قرار نمی کنم.
- با من بهت بد نمی گذره ...
دستشو کشید روی کمر جمشید و گفت:
- می شه این بحث رو تموم کنین؟!! من نظرم عوض نمی شه ... یه پارتنر خوب دارم و می خوام باهاش ازدواج کنم ...
جمشید خندید و گفت:
- اینجا؟!! توی ایران؟!!
- نه ... می ریم از ایران ...
- کجا؟!
- اونشو نمی دونم ... جایی که ما رو کثیف و پست ندونن ...
جمشید آهی کشید و گفت:
- خودتو به من ثابت کن ... من کمکت می کنم.
- نیاز به کمک ندارم ...
- داری پسر! می دونی اگه یه نفر باهات بیفته روی دنده لج و لوت بده حکمت چیه؟! بی برو برگرد اعدامی!
خونسرد گفت:
- می دونم!
- چرا اینقدر راحتی؟!!
- چون هیچ کس نمی تونه ثابت بکنه ...
- فرض کن که من صداتو ضبط بکنم!
- و شما فرض کن که منم صداتو ضبط کرده باشم ...
جمشید قاه قاه خندید و گفت:
- ازت خوشم می یاد ... خیلی زرنگی!
شهراد توی دلش گفت :«نه بیشتر از تو» اما در جواب خندید و گفت:
- اینطور به نظر می یام؟ فکر نکنم ...
- هر کس از این قماش باشه زرنگه پسر! شک نکن ... نمی دونم چرا اینقدر باهات راحتم.
و شهراد توی دلش گفت: «نباشی عجیبه» وقتی سکوت شهراد رو دید خودش ادامه داد:
- چند وقته پی بردی تمایلاتت اینجوریه؟!
شهراد ضربه های دستش رو قوی تر کرد و گفت:
- از بچگی ...
- جدی؟!!! از بچگی؟!!
سکوت کرد و این سکوت نشانه رضایتش بود ...
- راضی هستی؟
- چرا نباشم؟!
- خیلی ها می خوان اینجوری نباشن و ناراضین ...
- من نیستم ...
- طرفت تی اسه؟ (بعدا در این مورد توضیح میدم)
- تقریباً ...
- خوب چرا با کسی رابطه نداری که عین خودت سالم باشه ...
- اونم سالمه ... من باهاش راحتم ...
- واجب شد ببینمش ...
لبخندی نشست روی لبای شهراد ... جوابی نداد ...
- می خوای ل.خ.ت بشی؟
شهراد نتونست جلوی خودش رو بگیره و با لحن تندی گفت:
- نه! می خوام راحت باشم ... بخوابین لطفا!
جمشید بی حرف خوابید روی تخت و گفت:
- سالار گفته بود به هر کسی پا نمی دی ... اما باورم نمی شد دست رد به سینه منم بزنی! می دونم از خودمونی!
شهراد نشست کنارش و گفت:
- به سالار هم گفتم ... من با هر کسی رابطه بر قرار نمی کنم.
- با من بهت بد نمی گذره ...
دستشو کشید روی کمر جمشید و گفت:
- می شه این بحث رو تموم کنین؟!! من نظرم عوض نمی شه ... یه پارتنر خوب دارم و می خوام باهاش ازدواج کنم ...
جمشید خندید و گفت:
- اینجا؟!! توی ایران؟!!
- نه ... می ریم از ایران ...
- کجا؟!
- اونشو نمی دونم ... جایی که ما رو کثیف و پست ندونن ...
جمشید آهی کشید و گفت:
- خودتو به من ثابت کن ... من کمکت می کنم.
- نیاز به کمک ندارم ...
- داری پسر! می دونی اگه یه نفر باهات بیفته روی دنده لج و لوت بده حکمت چیه؟! بی برو برگرد اعدامی!
خونسرد گفت:
- می دونم!
- چرا اینقدر راحتی؟!!
- چون هیچ کس نمی تونه ثابت بکنه ...
- فرض کن که من صداتو ضبط بکنم!
- و شما فرض کن که منم صداتو ضبط کرده باشم ...
جمشید قاه قاه خندید و گفت:
- ازت خوشم می یاد ... خیلی زرنگی!
شهراد توی دلش گفت :«نه بیشتر از تو» اما در جواب خندید و گفت:
- اینطور به نظر می یام؟ فکر نکنم ...
- هر کس از این قماش باشه زرنگه پسر! شک نکن ... نمی دونم چرا اینقدر باهات راحتم.
و شهراد توی دلش گفت: «نباشی عجیبه» وقتی سکوت شهراد رو دید خودش ادامه داد:
- چند وقته پی بردی تمایلاتت اینجوریه؟!
شهراد ضربه های دستش رو قوی تر کرد و گفت:
- از بچگی ...
- جدی؟!!! از بچگی؟!!
سکوت کرد و این سکوت نشانه رضایتش بود ...
- راضی هستی؟
- چرا نباشم؟!
- خیلی ها می خوان اینجوری نباشن و ناراضین ...
- من نیستم ...
- طرفت تی اسه؟ (بعدا در این مورد توضیح میدم)
- تقریباً ...
- خوب چرا با کسی رابطه نداری که عین خودت سالم باشه ...
- اونم سالمه ... من باهاش راحتم ...
- واجب شد ببینمش ...
لبخندی نشست روی لبای شهراد ... جوابی نداد ...
**************