loading...
رمان های ناب رکسانا
رکسانا بازدید : 662 پنجشنبه 17 مرداد 1392 نظرات (1)
ادما تو زندگي در برخورد با ديگران رفتار و اخلاقهاي متفاوتي از خودشون نشون مي دن و به نوعي با محيط اطراف و اتفاقات پيرامونشون ارتباط بر قرار مي كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره

مثلا بعضيا مي تونن خيلي خشك و جدي باشن مثل باباي خدابيامرزم انقدر خشك و جدي كه اگه يه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمي يوفتاد شام از گلوش پايين نمي رفت

و يا خيلي شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقاي كيهاني دربون شركت
حرافترين و مزخرفترين موجودي كه تو زندگيم مي شناسم
كسي كه بزرگترين ارزوي زتدگيش خريد يه پرايد كار كرده است با نازلتريين قيمته

يا مي تونن فوق العاده لوس واز خود راضي باشن................ مثل مژگان
در واقع مژگان كپي برابر اصل باربيه تازگيا دماغشو عمل كرده و فكر مي كنه زيباترين و بدون نقص ترين دختريه كه تو شركت وجود داره و خواستگار گر وگر از درو ديوار براش ريخته

يا انقدر مهربون و دلسوز باشن كه ادم در كنارشون احساس شادي و شعف كنه ............مثل صاحب خونه عزيزم كه اگه اجاره يك ماهش عقب بيفته علاوه بر داد و بي داد هاي مداوم و گوش خراشش بايد تمام درسا و پروژه ي بچه هاشو يه شب مونده به تحويل بي كمو كاست انجام بدم

و در اخر اينكه مي تونن خيلي ساده ،خجالتي،ترسو، بي عرضه، بي دقت، حواس پرت ،زشت و بي نمك، باشن ................... دقيقا مثل من
به طوري كه اگه كسي براي اولين بار با من برخورد داشته باشه كمتر از 10 دقيقه حاضره كه دست به فجيحترين قتلها بزنه كه از دست من خلاص بشه
البته به 15 دقيقه هم رسيده و این تو نوع خودش يه ركورد محسوب ميشه
اگه از اسمم بپرسيي بايد بگم هـــــــي بهترين گزينه تو تمام گزينه هاييه كه منو باهاش صدا مي كنن
نمونه بارز با بيشترين كاربرد .........هي دباغ......
براي صميمت در كار ...................دباغ.......
اوج خفت و خواري.......................هوي....
در بين همكاران كه زياد باهاشون صميمي نيستم .............ببين....
در بين دوستان صميمي .............دباغي......
به علت شباهت فوق العاده من به این موجود .................گربه
(اشتباه نشه شباهت سبيلام به گربه مد نظره )
و
مي تونم بگم
در بسياري از موارد سبيلو هم بهم گفته شده كه بيشتر در جمع اقايون بوده
جايي كه من توش كار مي كنم يه شركت بزرگ خصوصيه كه وارد كننده و صادر كننده قطعات كامپيوتره
و من يه عنوان يه قطره ناچيز از این درياي بي كران همراه با قطره هاي بزرگ و كوچيكش مشغول به كارم

محل كار من يه اتاق كوچيك 12 متري بدون پنجره و و تنها شامل يه ميز يه كامپيوتر و چندين كمد كه فقط توش پر شده از زونكنهاي رنگو وارنگ
اوه يادم رفت يه ميز ديگه هم هست كه متعلق به اقاي حيدريه
بايد اقاي حيدري رو از نظر اخلاقي هم رده پدرم قرار داد چون چيزي از اون كم نداره هم از نظر سني و هم از نظر بد دهن بودن
كافيه يكبار همكلامش بشي حرف زدن خودتم يادت مي ره
تو این 3 ساله خوب با اخلاقش اوخت شدم كمتر كسي باهاش راه مياد و يا به قول معروف حرفشو مي فهمه
من زبون نفهم كه تا بحال زبونشو فهميدم و این واقعا جاي شكر داره
امروز بر خلاف تمام روزاي ديگه كمي مهربونتره چرا ؟؟؟؟
چون قبل از ورود.... خودش براي خودش چايي اورد
كاري كه من هميشه بايد انجام مي دادم تا اون روي مبارك سگش بالا نياد
پس نتيجه مي گيرم امروز مهربونه و نبايد پا رو دم بي خاصيتش بزارم


حيدري- هي دباغ اون زونكن سال 89 زودي بردار و بيار
- چشم الان ميارم ........بفرمايد اقاي حيدري
با فرياد..........دباغ........ دباغ
- بله؟
حيدري- تو هنوز نفهميدي وقتي مي گم 89 بايد كلشو بياري... پس فاكتوراش كدوم گورين
- اهان چشم چشم يه لحظه ...اي خدا پس این فاكتورا كجان ........ همين دوماه پيش اينجا بودنا ...چرا پيدا نميشن....واي الان بفهمه هنوز دارم مي گردم سگ ميشه
حيدري- دباغ دباغ چي شد؟
- نيستش
حيدري- چي؟
- فاكتورا نيستن
حيدري- نيستن !!!!!!!!!!!!!! تو غلط كردي كه انقدر راحت مي گي نيستن
خودشو با اون هيكل پخمش به زور از روي صندلي جدا كرد و به طرف قفسهاي اتاق بايگاني امد.
حيدري- مگه اينجا نذاشتيشون
عينكمو كه نيمي از صورتمو پوشونده با دست كمي بالا مي كشم و با ترس بهش نگاه مي كنم.
- چرا ولي الان نيستن شايد تحويل قسمت مديريت شده كه حالا نيستن
حيدري- خفه بمير برو انورو بگرد منم اينورو زود باش تا صداشون در نيومده
خوبه كه امروز مهربون بود كه انقدر فحش حوالم كرد ....
- خوب بگرد گربه خانوم بگرد كه تا پيداش نكني از اينجا خارج بشو نيستيا
بعد از كلي گشتن و خاك خوردن به مغزم فشار اوردم و به این نتيجه رسيدم كه يا من كورم كه نمي بينم يا حيدري در حال چرت زدنه كه صداش در نمياد
با دهني كج و دستاي خاكي از بايگاني زدم بيرون ...پس این كجاست حالا چي بهش بگم
وارد اتاق شدم ديدم داره با ارامش موهاي بد حالتشو كه به زور گريسو و انواع روغن درست نگه داشته رو شونه مي كنه چرا انقدر ذوق زده است
- اقاي حيدري من...
حيدري- ساكت شو حوصلتو ندارم ببين من دارم مي رم دفتر رياست باز دست گل به اب ندي تا بيام
اهان اينو بگو باز داره مي ره دفتر رياست يعني رفتن به اونجا انقدر ذوق كردن داره ... چي بگم حالا خوبه حيدري كاريه نيست و گرنه چه ها كه نمي كرد
در حال رد شدن از كنارم
-اه پرونده رو پيدا كرديد
حيدري- اره همينجا رو ميز خودم بوده و خنديد
وا يعني من داشتم اونجا وقت تلف مي كردم
با بي قيدي شونه هامو بالا انداختم و پشت ميزم نشستم.
درست حدس زديد من تو قسمت بايگاني كار مي كنم در واقعه تمام كاراي بايگاني با منه و حيدري نقش لو لوي سر خرمنو بازي مي كنه كه بايد حضور فيزيكي داشته باشه و تنها دلخوشيش بردن پرونده ها به دفتر رياسته
نمي دونم كجاي اينكار دلخوشي داره
جز اينكه بايد جلوشون خم و راست بشه و فقط بهشون بگه چشم قربان.... بله قربان ...در عصرع وقت قربان.... حتما قربان
و وقتي هم كه مياد ساعتها از حضور بي مصرفش در دفتر رياست حرف مي زنه و براي خودش كلي حال مي كنه
خوب بهتره قبل از امدنش يه سري به كامپيوترش بزنم ....اونكه عرضه استفاده كردن از این امكاناتو نداره........................ چرا يه كار درستي مثل من باهاش ور نره
دستامو بهم كوبيدم و مثل فرفره پشت سيستمش نشستم
خوراك من كامييوتره به طوري كه مي تونم بدون كوچكترين مشكلي وارد اطلاعات شخصي افراد بشم و يا اينكه اطلاعاتو اونطوري كه دلم مي خواد تغيير بدم
اوه باورتون ميشه حتي يه بار هم اطلاعات شركتو هك كردم
خيلي شانس اوردم كه كسي بهم شك نكرد و گرنه كلكم كنده بود هرچند كار خاصي هم نكردما......... فقط اشتباهي تمام اطلاعت سال 85 رو پاك كردم و همين باعث سردرگمي همه شد و تا چند روز كل سيتما رو قطع كردن و من از نعمت داشتن اينترنت محروم شدم (خدايا معتادان اينترنت را هيچگاه از اينترنت محروم نفرما از جمله منو )
از چند روز پيش شروع كردم و ايدي مژگانو هك كردم خدايا از شير مرغ تا جون ادميزاد تو ايديش پيدا مي شد .
يعني يه ادم مي تونه چندتا دوست داشته باشه نه 10 تا نه 20 تا بلكه 50 تا .......چطور اسماشون به يادش مي مونه
چندباري هم به جاش با دوستاي مجازيش چت كردم خيلي حال مي ده سركار گذاشتن افراد به درد نخور و علاف كه وقتشونو فقط تو ياهو و چت تلف مي كنن
امروز مي خوام به جاي يكي از دوستاي مژگان باهاش چت كنم
-سلام عزيزم
مژگان - واي سلام قربونت بشم كجايي نيستي جيگر؟
- ای قربون اون جيگر گفتنت برم
مژگان - :d
مژگان - مي خوام ببينمت
- عزيزم منم بي صبرانه منتظرم كه تورو ببينم
-راستي نمي خواي يه عكس خوشگل ديگه برام بفرستي تا فرشته زيبايي ها مو ببينم
مژگان - واي الان عزيزم اتفاقا همين ديروز يه دونه جديد انداختم
- ای جونم .... بفرست
واي این مژگان چقدر هرزه رفته چطور اعتماد مي كنه و عكسشو براي هر كسي مي فرسته خاك بر سر احمقش
الان بهترين وقت براي حال گيريه مژگان جونه
راستش نمي خواستم این كارو كنم اما خودش باعث شد چند روز پيش نمي دونيد چه بلايي سرم اورد
داشتم از كنار اتاقش رد مي شدم كه ديدم دست به سينه به چار چوب در اتاقش تكيه داده و منتظره
از همون دور كه بهش نزديك مي شدم سلام كردم و لي حتي جوابمو نداد
خوب من ادبو رعايت كردم اون ديگه ادب نداره مشكل من نيست مشكل ادب خانوادگي و اصل و نسبشه
طبق عادت هميشگيم عينكمو كمي بالا كشيدم
در حال رد شدن از دم در اتاقش بودم كه
مژگان - هي دباغ مي توني برام يه كاري كني
مي دونم بازم سر كارم ولي بزار فكر كنه من نفهميدم با يه لبخند كمرنگ
- چيكار مي تونم برات بكنم مژگان جو.....وايييييي چرا پاهام رو هواست ....اخ كمرم ای دستم
مژگان- واي خدا چه باحال افتاد... بتركي دختر چقدر تو بانمكي
دستاشو گذاشته رو شكمش و با تمام قدرت داره بهم مي خنده
فريده هم از خنده انقدر سرخ شدن كه ديگه نفسش بالا نمياد
همه از اتاقشون امدن بيرونو بهم مي خندن
مژگان -حال كردي حال كردي نه جون من حال كردي... ای خدا این ديگه چي بود خلق كردي......حيف گربه كه بهش مي گن
فريده - اره بابا گربه تعادل داده این چي
مژگان - واي واي نگو مردم از خنده
وكلي بساط خنده همكارا و فراهم كرد
با پوست موزي كه انداخته بود جلوي راهم باعث شد چند روز از كمر درد به خودم بپيچم
خوب این كارم درس عبرتي ميشه كه ديگرانو مسخره نكنه
هنوز منتظرم كه عكسشو برام بفرسته
كه يكي از دوستاي ديگش به اسم امير on شد
امير- سلام مژ مژي خودم
- مژگان چرا نمي فرسستي نكنه داري با كس ديگه ای چت مي كني ؟
مژگان - نه هاني جون(من به اسم هاني باهاش چت مي كنم ) به جون تو فقط دارم با تو چت مي كنم
- اه اميدوارم پس من منتظرم
مژگان - باشه عزيزم كمي صبر كن حجمش زياده الان مي فرستم
- باشه مژي جونم پس تا بفرستي يه بوس بيا
مژگان- بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
- ای جان فداي اون لبا
امير- مژي این چه عكسيه كه براي ايديت گذاشتيش
مژگان - قشنگه
امير- ای همچي بگي نگي
مژگان -يعني خوشت نميومد امير
امير- اره راستش خيلي با نمكه
مژگان - واي ممنون امير تو هميشه از من تعريف مي كني
امير- از تو؟
مژگان - اره ديگه
امير- تو حالت خوبه مژي ؟
مژگان - منظورت چيه امير ؟
امير- من كه از تعريف نكردم
مژگان - ولي الان خودت گفتي با نمكم
امير- مژي يعني این عكس توه؟
مژگان - اره خوب ديگه عزيزم
امير- هههههههههههههههههههههههه مژي خيلي با نمكي
مژگان - ممنون ولي كجاش خنده داشت ؟هان؟
امير- يعني مي خواي باور كنم تو يه شامپازه ای
مژگان - چيييييييييييييييييييييييي ييييييييييييي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟
واي خدا مرده بودم از خنده تو ايدي مژگان به جاي عكس اواتارش يه شامپازه گذاشته بودم
كاش بودم و قيافشو مي ديدم الان بايد فشارش افتاده باشه
مژگان خاموش شد ...........فكر كردم كلا خارج شد كه برام يه عكس امد
- مژي هستي؟
دينگ دينگ
مژگان - اره اره هستم
- عزيزم فكر كردم رفتي
مژگان - نه عزيزم مزاحم داشتم خواستم با تو تنها باشم
- واي ممنون چقدر تو خوبي
مژگان - خواهش ببين چطوره خوشت مياد
- ای به چشم يه لحظه
واي چشمامو بستم بي شعور این ديگه چه عكسيه ....غيرت ميت تعطيله تو این دختر.... همون تاپ و شلواركو نمي پوشيدي سنگين تر نبودي بودي جانم
مژگان - چطوره عزيزم پسنديدي
- اوه عاليه عزيزم دارم ديونه ميشم از این همه زيبايي كه خدا در وجود تو گذاشته
مژگان - عزيزم انقدر هم تعريفي نيستم
- نه نگو مژي جون حالا بيشتر از گذشته مي خوام ببينمت
مژگان - تو چي نمي خواي يه عكس خوشگل برام بفرستي
-خاك تو سرم حالا عكس اونم از نوع مذكرشو از كجا گير بيارم
خوب بايد بگردم تو اينترنت و يه عكس پيدا كنم تا براش بفرستم
ای واي صداي حيدري داره مياد چقدر هم عصبانيه
-مژي مژي جونم الان ندارم فردا برات مي فرستم
-بوس بوس باي
مژگان - باي عزيزم
حيدري وارد اتاق شد انقدر عصبانيه كه پرونده تو دستشو چنان مي كوبه به ميز كه همه برگه هاي توش نقش زمين مي شن
با ترس بهش خيرم
چرا بر و بر منو نگاه مي كنه بدو اينا رو جمع كن
سريع بلند شدم و برگه ها رو جمع كردم
كارت كه تموم شد برو برام يه چايي بيار
اخرين برگه رو هم برداشتم و پوشه رو باز كردم كه برگه ها رو بزارم توش كه يه عكس 3در 4 از مردي رو ديدم كه حدودا30 ساله به نظر مي رسيد
اخيه چه با نمكه.......موش بخورتت انقدر نمك داره ازت مي ريزه
چي رو داري نگاه مي كني .... مگه نگفتم برو برام چايي بيار
چشم چشم الان
سريع همه برگه ها گذاشتم روي عكس و به سرعت به طرف ابدار خونه رفتم

نمي دونم اقاي حيدري اونروز چش بود اما هر چي بود بدجوري اعصابش خط خطي شده بود
روز ديگه ای از راه رسيد و من سعي كردم شادابتر و متفاوت تر از هر روز ديگه ای تو محل كارم حاضر بشم .
اقاي حيدري هنوز نيومده بود و این براي من خيلي خوب بود به ساعت نگاه كردم دقيقا 8 بود و این تاخير اصلا از طرف اون باور كردني نبود كسي كه حتي قبل از 8 تو محل كارش حاضرميشد.
از دمه در اتاق تو راه رو سرك كشيدم همه تو اتاقاي خودشون بودن
اگه نمي خواست بياد پس چرا چيزي به من نگفت
بي خيال بابا يه روزم كه نيومده تو هي گير بده بياد.
خوب بياد چه دخلي براي تو داره عين اجل معلق بالا سرته مدامم چرت و پرت مي بافه بهم
دباغ ........اينا رو تايپ كن
دباغ........ كاراي منو انجام بده تا برگردم
دباغ......... برام چايي بيار
دباغ......... نيفتي
دباغ .........خيلي مردي به جون سيبيلات
دباغ.........تعداد گربه ها امروزچنداست
خلاصه براي من بهترين روز مي شد اگه سرو كلش پيدا نميشد
امروز چندان كاري ندارم از بيكاري دارم مگسا رو مي شمارم بي خيال مگسا برم سراغ مژي جون كه از هر مگسي برازنده تره
خوب ....ايول مژي جونم كه هست من نمي دونم پس كي به كاراش مي رسه ... برم بهش يه عرض اندامي بكنم نه نه صبر كن ببينم اگه ازم عكس بخواد چي از كجا براش عكس بيارم
امممممممممممممممممممم يهو ياد عكس ديروز افتادم دنبال پوشه مورد نظر كشتم
چرا نيست حتما بازم حيدري گذاشته تو كشوي ميزش
اخ جون پيدا كردم
يه بار ديگه عكسو نگاه كردم و سريع اسكنش كردم

مژگان - دينگ دينگ سلام هاني جون چطوري؟
-واي سلام به رروي همچو ماهت (بيچاره ماه كه نسبتش مي دم به توي عفريته )
مژگان - عزيزم هنوز عكستو برام نفرستادي
-جيگرم تحمل كن الان برات سندش مي كنم-رسيد مژي جون
مژگان - واي این تويي
-نه عمه امه خوب خودمم ديگه
مژگان - هاني جون چه جيگري هستيا
-قربونت .... به شما كه نمي رسم
مژگان - هاني هاني كي ببينمت(وقت گل ني )
-به همين زوديا ولي عزيزم من يه سفركاري دارم برم برگردم ميام به ديدنت
مژگان - واي كجا مي خواي بري سفر هاني جون
- المان اتيش
مژگان - -اوه خداي من پس من بي صبرانه منتظرم تا تو برگردي
- منم بي صبرانه منتظرم تا ملكه زيبايي هامو از نزديك در اغوش بگيرم
مژگان - واي هاني تو خيلي رومانتيكي
-مي دونم عزيزم
مرده بودم از خنده بيچاره خبر نداشت خفن سر كاره
خدايشم طرف خيلي قيافش ناز بود استغفرالله......... دختر بگو جاي برادري ايشون خيلي ناز بودن اره اره همون
سرمو انداخته بودم پايين و با مژي در حال دل و قلوه دادن بودم
اهم اهم ببخشيد خانوم
هنوز سرم پايين بود
-بله كاري داشتيد ؟
بله راستش
-اگه با اقاي حيدري كار داريد هنوز نيومدن... اگه كار ديگه ای هم داريد بنده در خدمتم
نه نه من در خدمتتون نيستم چون تا اقاي حيدري نباشن نمي تونم پرونده به كسي تحويل بدم چون بايد امضاي ايشون باشه
شما هميشه با مخاطبتون همينطوري حرف مي زنيد؟
- چطور مثلا
اينطوري كه اصلا بهش نگاه نمي كنيد
تازه رسيده بودم به اوج سر كار گذاشتن مژي ولي طرف هم حرف حساب مي زد پس با يه بوس باي از مژي خداحافظي كردم و سرمو اوردم بالا
يا قمر بني هاشم
من كه اينو اسكن كردم چرا الان تو فضاست
سريع به عكس دم دستم نگاه كردم و بلافاصله به اون
صدام شروع كرده بود به لرزيدن
-شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من كه چند بار خودمو معرفي كردم يعني نشنيديد
چرا چرا (نبايد متوجه خنگ بودنم مي شد پس به ناچار گفتم چرا چرا)
-بفرمايد امرتون
شما حالتون خوبه خانوم
-بهتر از این نميشه(واي اگه مژي اينو اينجا ببينه كارم تمومه چه ابرو ريزيه ميشه)
-نگفتيد اينجا چيكار داريد؟
برگه ای رو به طرف گرفت
این حكم منه از امروز من به جاي اقاي حيدري اينجا مشغول به كار مي شم
-پس اقاي حيدري چيه؟
ايشون بازنشست شدن
-چيييييييييييي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟
اوه معذرت مي خوام نمي خواستم ناراحتتون كنم مگه نمي دونستيد ؟
از خوشحالي تو ابرا بودم نمي دونستم حالا تو این ابرا چيكار كنم اصلا كدوم طرفي پرواز كنم خدا كنه با هواپيما تصادف نكنم (شما حرفاشو زياد جدي نگيريد يكم مخش تاب داره ....اره )
من وحيد دادگر هستم و شما؟
-منم دباغ هستم
دادگر- خيلي خوشوقتم خانم دباغ
اه چه لفظ قلمم حرف مي زنه
منم بايد يه جوري حرف بزنم كه بفهمه منم ادم حسابيم
- منم از ديدار حضرتعالي بسيار مفتخر و خرسندم
اوه اوه چه چيزي گفتم الان بابام تو قبر بهم افتخار مي كنه

-خوب بفرمايد......... اتاق قابل داري نيست شما بشينيد من كارتونو بگم
ديدم داره با خنده و تعجب نگام مي كنه
-چرا وايستادين؟
دادگر- خانوم دباغ شما برگه رو كامل خونديد
- بله چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
دادگر- خوب توش نوشته من مسئول اينجام و همه كارا زير نظر منه
يه ابرومو بالا انداختم و كمي لبمو كج كردم و زير چشمي به برگه نگاه كردم
چي......... يعني سه سال من اينجا كار كردم و جون كندم همش كشـــــــــك
این انصاف نيست این دور از مردونگي دور از جوانمرديه
حالا بايد يه چالغوز از راه نرسيده بشه رئيس من
-خوب كه چي؟ حالا مسئولي كه مسئول باشيد من كه جلوتونو نگرفتم بشنيد و مسئول بودنتونو به رخ بكشيد .
دادگر- ببخشيد منظور من از این حرفا این بود كه شما جاي من نشستيد
- بله اقا؟
ای روزگار ای فلك این ميز هم به من وفا نكرد ديديد چطور منو از عرش به فرش رسوندن
يه زري براي خودت مي زني ها كي توي گربه تو عرش بودي كه حالا بياي رو فرش
پاشو پاشو به تو شانس و خوشي و از این چرت و پرتا نيومده
با ناراحتي از جام بلند شدم و اونم با قدماي اروم به ميز نزديك شد
تازه فهميدم هنوز ON هستم و خارج نشدم واي عكسشم كه اونجاست
قببل از نزديك شدنش به ميز داد زدم نهههههههههههههههههههههههه هههه
طرف ده متر پريد بالا از ترس رنگش پريده بود و دستش رو قلبش بود
دادگر- چيزي شده خانوم دباغ
-واي نه يعني اره
دادگر- چي شده چرا داد مي زنيد خانوم دباغ
-شما سر جاتون وايستيد و اصلا تكون نخوريد
طرف حسابي گيج شده بود سريع خودمو به پشت ميز رسوندم نمي تونستم با مو س كار كنم چون حسابي سه مي شد پس تنها راهش خاموش كردن ناگهاني كيس بود و البته برداشتن عكس .
هنوز با تعجب داشت نگام مي كرد خم شدم و دستموگذاشتم رو عكس و با ارنجم دكمه كيسو فشار دادم
مثلا كه كاملا اتفاقي باشه ولي هرچي با ارنج به طرف دكمه ضربه مي زدم تاثيري نداشت
دادگر- خانوم چرا انقدر به كيس ضربه مي زنيد
- من
دادگر- نه من ؟
-اقا خواب ديدي خير باشه من كي به كيس ضربه زدم
دادگر- ببين ببين همين الان دوباره زديد
ببينيد اگه بخوام من كيسو خاموش كنم كه مرض ندارم هي ضربه بزنم
بعد دستمو گذاشتم رو دكمه و فشار دادم......ببينيد بخوام اينطوري خاموش مي كنم
دادگر- شما هميشه اينطوري كامپيوترو خاموش مي كنيد
-نه هميشه............ معمولا اكثر وقتا
دادگر- اهان
با يه لبخند پيروز مندانه از پشت ميز امدم بيرون و سر جاي هميشكيم نشستم
دستامو زير چونه زدم و به تازه وارد زل زدم
مثل عكسش بود .هنوز عكسش تو دستم بود كه ديدم پرونده روي ميزو برداشت هموني كه عكسو از توش برداشتم
-با اون پرونده چيكار داري؟
دادگر- هيچي دارم نگاش مي كنم
-اره خيلي خوبه براي اول كار .... اگه مي خواي فرد موفقي باشي پس خوب نگاش كن
با تعجب بهم نگاه كرد
-شما براي این كار خيلي جونيد
دادگر- بله؟
اخه شما را براي چي براي این كار انتخاب كردن؟ نه تجربه ای داريد نه مي دونيد بايگاني چيه ؟
دادگر- يكي از دوستان منو معرفي كرد
-انوقت مدرك تحصيليتون چي؟
دادگر- مدرك شما چيه خانوم دباغ؟
شونه هامو بالا انداختم و راست سر جام نشستم و با افتخار و اقتدار كامل گفتم
سيكل اقا
چنان زد زير خنده كه انگار بهترين جك سالو شنيده باشه
- چتونه اقا مگه مدركم چشه؟
دادگر- هيچيش نيست خانوم معذرت مي خوام ولي وقتي شما مدرك درست و حسابي نداريد براي این كار انتظار داريد منم داشته باشم
-يعني شما هم سيكل داريد
دادگر- نه من يه سر و گردن از شما بالاترم....من ديپلم دارم
-این يعني يه سر و گردن
دادگر- اگه بخوايد مي كنيم نيم سر و گردن
- مي دونستيد خيلي بي مزه اید
فقط خنديد و سيتمشو روشن كرد.... تا بالا بياد پرونده روي ميزو دوباره زيرو رو كرد
دادگر- خانوم دباغ تو این پرونده بايد يه عكس باشه ولي نيست شما نمي دونيد این عكس كجا مي تونه باشه
-من من از كجا بايد بدونم كه بايد كجا باشه حالا چه عكسي توش بوده؟
به چشام خير شد
( من كه عقلم زياد نمي كشه ولي فكر كنم این خيره شدن يعني خودتي ...
راستش وقتي مي گن خودتي رو من خوب نمي فهمم يا معنيش این كه خر خودتي يا گيج خودتي من كه از دوتا معنيش استفاده مي كنم
به قول دبير ادبيات ايهام و از معني دورش بيشتر استفاده مي كنم يعني ميشه همون خر خودتي .....با اينكه ادبياتم خوب بود ولي نمي دونم چرا نمره ادبياتم هميشه زير 10 بود بگذريم

- نه اقا من خبري از عكس داخل پوشه ندارم
دادگر- شما كه اينجا كار مي كنيد بايد از جيك و پوك پرونده ها خبر داشته باشيد
- هي هي چه خبرته؟ براي من از روز اول رئيس بازي در نياريا كه يهمو كلامون تو هم مي ره
دادگر- ای بابا خانوم من كي رئيس بازي در اوردم
د همينه ديگه براي چي انقدر منو سوال پيچ مي كني من تازه امروز این پرونده رو مي بينم پس انتظار نداشته باشيد از محتويات توش خبري داشته باشم
دادگر- شما از اينترنت هم استفاده مي كنيد ؟
اينترنت ... چي هست این اينترنت (من معمولا تو گمراه كردن طرف بهترينم به جون شما )
دادگر- يه چيزي مثل خوراكي
-اه چه جالب........ حالا طعمش چطوريه؟
دادگر- بعضي وقتا خوشمزه است و بعضي وقتا تلخ و بعضي وقتا حال بهم زن
سرمو مثل فيلسوفا تكوني دادم
-پس بايد چيز به درد بخوري باشه
چه جمله قشنگي گفت يادم باشه پشت اون كتاب رمان جديدم بنويسم
حرف عارفانه ای بود به به
در حال كار كردن با سيتسم يهو سرشو برد و به مانيتور چسبوند از جام بلند شدم و به طرفش خم شدم
يهو سرشو اورد بالا و منم از ترس سريع سيخ وايستادم
دادگر- چيزي شده خانوم دباغ
-نه نه اصلا ابدا
دادگر- پس براي چي وايستاديد؟
-براي هوا خوري........... این بالا هوا عاليه
به بالا سرش نگاهي كرد و بعد اروم بهم خير شد
-چرا اونطوري نگاه مي كنيد
دادگر- من طوري نگاتون نمي كنم
-چرا ديگه انگار مي خوايد مچ بگيريد
دادگر- مگه شما كاري كرديد كه من مچ بگيرم
-نمي دونم از خودتون بپرسيد كه از صبح تا به الان يا سوال پيچم مي كنيد يا عين كارگاهها نگام مي كنيد
دادگر- من؟
در حالي كه لبامو تو هم جمع كرده بودم با تكون سر گفتم اره
بازم يه لبخند و دوباره مشغول ور رفتن با كامپيوتر شد .
منم دوباره اروم داشتم مي نشستم سر جام
دادگر- واي واي واي
دو متر پريدم بالا
-چي شد چي شد
ديدم دستاشو گذاشته رو صورتش
با يه حركت خودمو رسوندم طرفش
- چي شده چي شده چرا اينطوري مي كنيد
دادگر- اینو ببندش ببندش زود زود
دستامو از هم باز كرده بودم و درحالي كه عكسش هنوز تو دستم بود تكونشون مي دادم مي پرسيدم چي رو چي رو
دادگر- اون هيولا رو مي گم
-هيولا؟
سريع به مونيتور خير ه شدم
واي خداااااااااااا ي من .... يكي منو بگيره
مژي الهي بلاهاي دنيا رو سرت نازل بشه.... من كه يه همجنستم كم اوردم این بيچاره كه جاي خود داره معلوم نيست الان تو دلش چي مي گذره (لابد از این همه زيبايي خداداديي مژي خر كيف شده )
دادگر- بستيش ؟
-نه لطفا اروم باشيد و به خودتون كاملا مسلط باشيد ارمشتونو حفظ كنيد و همين طور چشاتونو ببنيد
دادگر- باشه فقط زود باش
-باشه باشه
دادگر- بستش ؟
-هنوز نه
دادگر- چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
-چون موس نيست
با سرعت به طرف بر گشت و دستاشو از روي صورتش برداشت خواست بگه موس
كه چشمش افتاد به تصور فجيح مژي
دادگر- واي خدا تو روجون جدت ببندش
دنبال موس گشتم ديدم زير پرونده هاست اخيش پيداش كردم
دادگر- بستيش؟
تازه فهميدم ايديو رو تو مسنجر ذخيره كردم كه با خاموش كردن بازم بالا امده و مژي دوباره براي خودنمايي و عرض اندام خوش تراشش يه عكس ديگه فرستاده و من تو فاصله ای كه با دادگر حرف مي زدم اون داشته فايل عكسو باز مي كرده
چه ادم فضولي حقش بوده تا اون باشه كه فضولي نكن
سريع ايديو رو حذف كردم و صفحه رو بستم
دادگر- چيكار مي كني دباغ
- دارم مي بندمش
دادگر- چشامو باز كنم
اره جناب پاستو ريزه باز كن
دادگر- اوه ممنون
يعني مي خواي باور كنم تو از ديدن این تصوير انقدر منقلب شدي
دادگر- تو درباره من چطور فكر مي كني
-هيچي؟
دادگر- نه حرفتو بزن
خوب چي بگم........ رك بگم يا با رو دبايستي بگم
با تعجب و سر درگمي گفت رك بگو
-خوب ركش اينطوري ميشه كه
تا حالا نديدم مردي از ديدن این عكسا فرار كنه تازه حسابي هم لذت مي بره
دادگر- خوب با رودربايستي چي ميشه
در این صورت بايد بگم
تا حالا نديدم مردي از ديدن این عكسا فرار كنه
دادگر- دباغ این چه فرقي با جمله قبلي داشت؟
- د همين ديگه شما با اينكه ديپلم داري ولي از ادبيات سر در نمياري
ابروهاشو بالا انداخت
-ببينيد من اخر جمله رو حذف كردم بهش نگام كردم هنوز با چشاي گشاد بهم خير بود
بابا منظورم (تا زه حسابي هم لذت مي بره ) بود

دادگر- دباغ تو با این همه استعداد چطور هنوز اينجايي
دست چپمو به ميز تكيه دادم و با ذوق زياد
خوب كار روزگاره ديگه مي دوني من ادم قانعي هستم و خيلي از هنرامو بروز نمي دم
دادگر- دباغ مي ترسم اينطوري پيش بره تو حيف بشي
-اره خودمم همين طوري فكر مي كنم بايد يه فكر درست و حسابي براي خودم بكن
دادگر- -اره موافقم حتما به فكر باش
در حالي كه دست راستمو تو هوا تكون مي دادم و با حركت دست عكس دادگررو هم تكون مي دادم شروع كردم از بقيه محسناتم براي دادگر صحبت كردن

دادگر كه رو صندلي چرخدارش لم داده بود و دست به سينه به سخنراني من گوش مي داد.
سرسشو اروم تكون مي داد و حرفايي كه من تو صحت درستيشون 100 شك داشتم تصديق مي كرد
وقتي حرفام تموم شد يه لبخند عريض زدم
دادگر- واقعا سخنران خوبي هستي حالا لطف مي كني اون عكس منو بياري بهم بدي بزارم لايه پرونده
ای قيافم ديدن داشت بدجوري مچمو گرفته بود
-عكس شما؟
دادگر- نگو اوني كه تو دستته عكس من نيست
-نه مي خواستم بگم هست ولي نمي دونم چرا تو دستمه
دادگر- دباغ دباغ
-چرا چرا البته كه مي دونم ولي نمي تونم الان حرفي بزنم
دادگر- اوه خدايا يعني من بايد با این كار كنم
بعد با خنده گفت خوب اگه دوست داري پيشت باشه بگو يكي ديگه برات بيارم
- يعني چي اقا فكر كردي خيلي خوشگلي نه جونم خودتو خيلي تحويل گرفتي همچين اش دهن سوزي هم نيستي
عكسو محكم رو ميزش كوبيدم
- شما حق نداريد به من توهين كنيد
دادگر- دباغ چت شو يهو ......اخه ديدم از همون اول كه امدم با هزار جور كلك عكسو برداشتي و بوشم در نمياري براي همين گفتم
-شما بي خود فكر كرديد
دادگر- چشم ديگه فكر نمي كنم
- ايول خوشم مياد ادم حرف گوش كني هستي
دادگر- خواهش... حالا اجازه مي دي به كارمون برسيم
-كي جلوتونو گرفته؟بفرمايد به كاراتون برسيد
دادگر- راستي يه خواهش
-هان؟
دادگر- هان نه بله
- خوب هان بگو
دادگر- اگه جواب خواهشم مثل بله گفتنته نگم
-حالا تو بگو
دادگر- -خواهشا ديگه سر جاي من نشين و از سيستمم هم استفاده نكن
-ديگه؟
دادگر- - ديگه همين ...در ضمن دباغ جان این جا محل كارته نه محل چت كردن و سركار گذاشتن مردم
-كي گفته من مردمو سركار گذاشتم
دادگر- خداروشكر منكر چت كردنت نمي شي
-من گفتم چت كردم؟
با حالتي حيرون بهم نگاه كرد
-خوب باشه باشه اونطوري نگام نكن.............. باور كن من از اينكارا نمي كنم
ديدم دستاشو گذاشته زير چونش و با شوق به حرفام گوش مي ده
- ولي براي تلافي كار كسي بود براي همين سركارش گذاشتم
دادگر- خوب مي توني بيرون و رو در رو اين كارو كني
- نه بابا جدي گفتي ديگه..... خوب اگه مي تونستم اينكارو مي كردم
دادگر- يعني طرف انقدر زورش از تو بيشتره
- زورش كه نه به احتمال زياد من زورم از اون بيشتره
دادگر- خوب جالب شد پس چرا نمي توني رو درو حالشو بگيري
با عجز بهش نگاه كردم
- شما يه لطف كن و تو این كارا دخالت نكن خوب
و خودمو با چندتا برگه به درد نخور رو ميزم سرگرم كردم
واي (اين دباغ زياد ميگه واي )فكرشو كنيد بهش بگم چون خجالتي تر و ترسو تر از من وجود نداره براي همين نمي تونم رو درو حالشو بگيرم
دادگر- باشه هر جور راحتي فكر كردم مي تونم كمكت كنم
- واقعا
دادگر- اهم
- حالا بايد درباش فكر كنم
دادگر- بازم هر جور تو بخواي
-خوب بسه بسه به كارات برس با این حرفا نمي توني از زير كار در بري
با حالتي با مزه ای سرشو تكون داد
دادگر- چشم بازم هرچي شما بگيد.

چند روز بود كه مشغول به كار شده بود مثل بقيه نبود و اولين موجودي واي ببخشيد اولين نفري بود كه تا بحالا به جز دباغ چيز ديگه ای بهم نگفته بود.
خوب خره بذار يكم بگذره اونم با محيط و بقيه اشنا بشه به لقب گربه اتم مي رسه
خوب برسه چيز غير عادي نيست كه
واي دلم لك زده براي سيستمش
چرا دير كرده يعني اينم نمي خواد ديگه بياد
واي واي چقدر حرفاي مزخرف مي زني مگه هركي دير كرد يعني اينكه ديگه نمي خواد بياد .
از تنهايي چقدر اراجيف سر هم مي كنم
اينم مثل حيدريه تا ميگن فلان چيزو ببر دفتر رياست انگار بهشتو بهش مي دن .
كاش منم يه بار مي رفتم مي ديدم اونجا چه خبره
واي از مژي خبري ندارم نكنه دادگرو تا بحال ديده باشه
نه اگه ديده بود كه گندش در ميومد
از بيكاري دست چپمو گذاشتم زير چونم و با دست ديگه شروع كردم به ضرب زدن روي ميز
این اهنگو ديروز تو اون ماشين سواري خوشگله شنيدم
عشق من، برق چشاي دلربات كشته منو
تا نگام مي كني تو ،وا مي كنه مشت منو
عشق من، رنگ صدات،جادو رو جادو مي كنه
بوي عطر نفست دنيا رو خوش بو مي كنه
لالاي لالاي لالالالالاي
عشق من دل به دل عاشق بي نوات ببر
جاي دوري نمي ره يه دفعه واسه ما بخند
ما زمين خورده عشقتيم،هلاكتيم ببين
جون هر چي عاشقه، ،جون هر چي عاشقه،جون هر چي عاشقه
يه لحظه پيش ما بمون
عشق من برق چشاي دلربات كشته منو
تا نگام مي كني تو ،وا مي كنه مشت منو
عشق من رنگ صدات،جادو رو جادو مي كنه
بوي عطر نفست دنيا رو خوش بو مي كنه
لالالالاي لالالالاي
احساس كردم بوي خوبي مياد
-واي چه بوي خوبي داره مياد انگار بوي عطر نفساش واقعا داره مياد به به
عشق من بوي عطر نفسات دنياي بي بخار اينجارو خفن خوشبو مي كنه
لا لالا لاي عشق مني لالاي عشق مني لالاي
دادگر - خوشبحال طرفت چه عاشق سينه چاكي داره
واي این كي امد دو متر پريدم رو هوا همزمان صندلي هم افتاد
-س س س لام
دادگر - عليك سلام خانوم دباغ
-شما كي امديد؟
دادگر - مگه فرقي مي كنه كي امده باشم
-نه...... يعني اره قبل از اهنگ امدي وسطاش امدي يا تهش؟
اهان بذار ببينم بعد با خنده
دادگر - از اونجا يي كي اون عاشقه مي گفت عشق من برق چشاي دلربات كشته منو
-واي يعني همشو شنيدي
دادگر - اگه اون اولشه اره
نفسمو با ناراحتي بيرون دادم و صندلي رو كه افتاده بود دوباره درستش كردم
چرا صندليم مثل اون چرخ دار نيست منم چرخدار دوست دارم هر چي خوبه براي از ما بهترونه
نگاش كن تا مياد ميره پشت سيستمش منم مثل این زندونيا بايد بيگاري كنم
دستمو دوباره گذاشتم زير چونم پنجره كه نداشتيم مجبور شدم به در خيره بشم
واي معركه است فكرشو كن بخواي حالو هوات عوض بشه به در نگاه مي كني اخرش فقط يه ديوار مي بيني ...........این اخر خوش شانسيه
دادگر - چته دباغ باز حالت گرفته است
عينكو كمي بالا كشيدم
- نه چيزي نيست
دادگر - پس لطف مي كني برام پرونده هاي 85 تا 89 برام بياري
-خوب خودت بيار
دادگر - چي ؟
- هيچي گفتم خودم الان براتون ميارم
دادگر - منم ازتون همينو خواستم
با بي قيدي از جام بلند شدم و وارد اتاق بايگاني شدم
اينم از دستور دادن خوشش مياد
ماشالله جوني و پر بنيه پاشو خودت كارتو بكن لااقل اون چربياي شكمتو اب كني
بيچاره كه شكم نداره
خوب چربياي دستاشو اب كنه
دستشم كه چاق نيست
واي چقدر بيكاره 85 تا 89
اصلا اينو چطور راه دادن اينجا از اون روز كه امده فقط داره از لايه پرونده ها برگه بر مي داره يا كپي مي گيره......... انقدر براش كپي گرفتم كه نزديكه اشتباهي دست خودمو هم كپي بگيرم
دادگر - از اينكه كپي مي كني ناراحتي؟
- واي چرا اينطوري مي كني؟
دادگر - چطوري؟
-هي قايمكي مياي
دادگر - ببخشيد نمي خواستم بترسونمت
-حالا كه ترسوندي ..... ديدم باز داره مي خنده
دادگر - تو جز خنديدن كار ديگه ای بلد نيستي
دادگر - دباغ چند وقته اينجا كار مي كني ؟
- چه فرقي مي كنه تو فكر كن 10 سال 5 سال 3 سال ولي همون 3 سالو در نظر بگير
دادگر - تو چرا وقتي مي خواي جواب بدي ادمو جون به سر مي كني
مكثي كردم و همينطوري كه پرونده سال 87 دستم بود بهش خيره شدم
دادگر - خوب ببخشيد
پرونده رو انداختم تو بغلش
- فعلا اينو بگير من برم بقيه شو بيارم
دادگر - تو از چي ناراحتي؟چرا هرچي مي گم مي خواي خفم كني ؟
-مگه برات مهمه؟
دادگر - اره
-انوقت براي چي؟
دادگر - چون همكارمي
-اوه چه حرف قشنگي زدي
نشستم تا زونكن سال 85 رو بردارم كه فريده از لاي در صدام كرد
فريده - هي هي كجايي؟.....دباغي كجايي؟
- چيه چيكار داري؟
فريده - بيا اينا رو برام كپي كن
-مگه خودتون تو اتاق دستگاه كپي نداري
فريده - چرا داريم ولي برگها زياده من وقتشو ندارم انقدر حرف نزن بيا بگير ........زودي برام كپي كن
- بزار رو ميز م الان ميام
فريده - فقط زودا دوباره لفتش ندي
جوابشو ندادم و مشغول در اوردن پرونده شدم
ديدم دادگر حرفي نمي زنه و ساكته همونطوري كه نشسته بودم به طرفش چرخيدم
- چرا ساكتي تا الان كه داشتيد حرف مي زديد
دادگر - هميشه همينطوري صدات مي كنه
- صدام نمي كنه صدام مي كنن
دادگر - چرا؟
-چي چرا؟
دادگر - چرا بهت مي گه هي يا دباغي
- عجله نداشته باش اينجا همه منو اينطوري صدا مي كنن
دادگر - براي چي؟
- نمي دونم از اولش اينطوري بوده
دادگر - تو هم چيزي نمي گي ؟
- نه چي بگم
دادگر - يعني برات مهم نيست درست و حسابي صدات كنن
از ته دلم ناراحت بودم ولي لزومي نداشت جلوي يه تازه وارد خودمو ناراحت كنم پس سرمو انداختم پايين و مشغول گشتن شدم
كه ديدم پروندهايي كه تو بغلش گذاشته بودم با شدت به زمين كوبيد و به سمت در رفت
- هي كجا؟
جوابمو نداد
به سرعت به طرفش دويدم
- ميگم كجا مي ري ؟
جوابمو نداد و برگهايي رو كه فريده اورده بود از روي ميز برداشت و به طرف در رفت
- اقاي دادگر چيكار مي كني ؟
اونا هم اينجا كار مي كنن........ چرا تو بايد كار اونا روهم انجام بدي
- بابا مگه چندتا برگه است كار دو دقيقه است
دادگر - دباغ چرا نمي فهمي چه يه دقيقه چه يه ساعت هر كس بايد كار خودشو بكنه
-حالا مي خواي چيكار كني؟
دادگر - هيچي فقط مي خوام برگه ها رو ببرم تا خودش كارشو كنه
تازه فهميدم كه مي خواد بره پيش فريده هم اتاقي مژي
- وايييييييييييييي نريا
دادگر - تو چرا يهو برق مي گيرتت
-تو رو خدا نري
دادگر - انقدر ازشون مي ترسي دباغ؟
-نه
دادگر - پس چي
- راستش راستش من يه گندي زدم
دادگر - بهشون بدهكاري يا مديون؟
-هيچكدوم
دادگر - واي خوب حرف بزن
-چطور بگم
دادگر - ميشه دو دقيقه بشيني من تمركز كنم
با بي صبري رو صندلي نشست
-حالا نميشه بي خيال برگه ها بشي و به كارمون برسيم
از جاش بلند شد
دادگر - اينارو مي خواستي بگي
- نه نه تو نه شما بشين
دادگر - بفرمايد خوب بگو
-راستش چطور بگم اونروزي كه تازه امده بودي يادته
دادگر - اره ...خوب
-خوب يادته من پشت سيستم نشسته بودم
دادگر - خوب
- خوب به جمالت
دادگر - دباغ جونمو اوردي بالا د يالا حرف بزن
- اخه قابل گفتن نيست
دادگر - يعني چي كه نيست
- يعني همين
با عصبانيت بلند شد كه بره به سرعت جلوش پريدم
- باشه باشه مي گم
با عصبانيت بهم خيره شد
يه نفس عميق كشيدم و چشامو بستم
و با با بيشترين سرعت ممكن شروع كردم به حرف زدن
- هيچي ديگه مي خواستم حال مژي رو بگيرم مي دوني چرا ؟
چون باعث شده بود جلوي ديگرون بيفتم و بقيه بهم بخندن مي دوني چطور؟
با پوست مز
فكرشو كن بايد چطور افتاده باشم .اوه تا چند روز از كمرد درد داشتم ميمردم
تنها راهي كه مي تونستم حالشو بگيرم همين بود كه از طريق چت مسخرش كنم و سر كارش بزارم اون فكر مي كنه من يه پسرم و ازم عكس خواست منم دنبال عكش گشتم عكس تو دم دست بود منم براش فرستادم الانم منتظره من از سفر كاري برگردم و به ديدنش برم
چشامو باز كردم و در حال نفس زدن گفتم همش همين بود حالا ديگه نمي ري ديگه مگه نه
دادگر - تو عكس منو براس فرستادي؟
درحالي كه با ناخونام بازي مي كردم سرمو تكون دارم
دادگر - الانم من برم تو اتاق منو مي شناسه
بازم سرمو تكون دادم
دادگر - دباغ مي دونستي تو اخرشي
سرمو به طرف راست ك ج كردم و شونه هامو بالا انداختم
-حالا اون برگه ها رو به من مي ديد
دادگر - يعني مي خواي تا اخر منو قايم كني؟ بلاخره كه منو مي بينيه دباغ
- خوب مي گي چيكار كنم
دادگر - اولا تو نبايد اينكارو مي كردي
با ناراحتي گفتم حالا كه كردم
دادگر - پس برگه ها رو خودت ببر
-نههههههههههه
دادگر - چرا نه
-راستش..... راستش
دادگر - راستش خجالت مي كشي و مي ترسي كه بازم مسخره ات كنن
دستامو از پشت بهم گره زدم و با نوك كفشم به زمين مي زدم
دادگر - از چي خجالت مي كشي يا از چي مي ترسي ...... حالا چطور ايديشو پيدا كردي؟ چطور ايدي دوستاشو پيدا كردي؟
هنوز سرم پايين بود و با كفشم به ديوار اروم ضربه مي زدم
-كار چندان سختي نيست فقط بايد يكم حواست جمع باشه و دقت كني
يه روز كه عجله داشت بره يادش مي ره سيستمشو خاموش كنه منم از سر كنجكاوي وارد سيستمش شدم ............. كار سختي نبود تو 20 دقيقه همه چيزو شو پيدا كردم
دادگر - دباغ نمي خواي بگي كه تو سيستمشو هك كردي
- نمي دونم.......... معني كارم ميشه هك كردن؟؟؟؟؟؟؟
با ناباوري به صندلي تكيه دادو دستشو گذاشت رو لباش و بهم خيره شد.
- من برم بقيه پرونده ها رو بيارم
با بهت و ناباوري گفت برو


ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط افشین در تاریخ 1392/05/18 و 19:28 دقیقه ارسال شده است

سلام .عیدت مبارک

مایلم با وب شما تبادل لینک کنم .اگر شما افتخار میدین خبرم کنید

www.worldimage.ir

http://world-sms.rozblog.com/


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
با سلام به دوستان عزیزم.به وب سایت رمان های ناب رکسانا خوش آمدید.منبع رمان های این سایت کاربچه های انجمن سایت 98ia ست .ازشون تشکرکرده وبهشون خسته نباشید می گیم... "رکسانا" ID««««« roksanadanesh@yahoo.com
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 282
  • افراد آنلاین : 30
  • تعداد اعضا : 23
  • آی پی امروز : 96
  • آی پی دیروز : 31
  • بازدید امروز : 118
  • باردید دیروز : 69
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 308
  • بازدید ماه : 308
  • بازدید سال : 14,726
  • بازدید کلی : 371,464
  • کدهای اختصاصی
    mouse code|mouse code

    كد ماوس